Text Box: Lawrence Kohlberg
 
                    موضوع:نظریه کلبرگ
              نام استاد: دکتر مهناز علی اکبری
                                
ادبیات و پیشینه تحقیق
      رشد اخلاقی:
رشد اخلاق در طول قرنها از مهم ترین مسائل اجتماعی مورد توجه بوده است. نظریه پردازان بزرگ اوایل قرن بیستم، اخلاق را وسیله ای برای رشد اجتماعی به حساب آورده اند. مطابق نظر مک دوگال (1928) رشد اخلاق از مسائل عمده روانشناسی اجتماعی است. از نظر فروید (1930) احساس گناه مهم ترین مساله اجتماعی است.
        اولین تحقیقات روانشناسی در رشد اخلاق در سالهای 1928 تا 1930 به وسیله دو روانشناس به نامهای هاتشورن و می انجام گرفت و پس از آن تحقیقات پیاژه در رشد اخلاق در سال 1932 در کتابی به نام داوریهای اخلاقی کودکان منتشر شد، سپس روانشناس دیگری به نام لورنس کلبرگ از حدود سال 1948 در این زمینه مطالعات گسترده ای انجام داده است. در نتیجه تحقیقات چندین ساله هارتشون و می در زمینه رشد اخلاق در دبیرستانها، پیچیدگی رشد اخلاقی در کودکان و نوجوانان مشخص شد و اهمیت مساله هر چه بیشترآشکار گردید. نظریه ای که بطور مستقیم تحقیقات اخیر رشد اخلاق را تقویت میکند، مربوط به پیاژه است که از نظریه عمومی او در مورد رشد شناخت نشات میگیرد. پژوهشهای پیاژه در زمینه رشد اخلاق نتیجه بیش از پنجاه سال مطالعه و تحقیق است.(سیف و همکاران،1381)
نظریه فروید در مورد شکل گیری رشد اخلاق جالب و بحث انگیز است ولی تا به امروز، نتایج تحقیقی حمایت چندانی از ادعای فروید در این زمینه نکرده است. این ادعانیز که فراخود درپسران قویتر ازدختران است از دیدگاه روانکاوی زمانی که فرد در فکر انجام عمل خلافی است یا بدان عمل مبادرت می ورزد، دچار احساس گناه، شرم وترس می شوند و برعکس هنگامی که کاردرستی انجام می دهداحساس غرور و رضایت درونی میکند.هردو موردازلحاظ انگیزه های اخلاقی حائز اهمیت است. (احدی و جمهری،1384) پیاژه نیز حاصل مشاهدات خودرا از قضاوتهای اخلاقی کودکان در کتاب مذکور جمع آوری کرده است که شامل چهار بخش است و نگرش کودکان را در مورد قوانین از طریق مشاهده رفتار و باورهای آنان در مورد قوانین بازی، مورد تجزیه و تحلیل قرارداده و بسیاری از جنبه های رشد اخلاقی آنان را بررسی کرده است. نظریه رشد اخلاقی پیاژه عمومی ترین نظریه است که درآن پیشنهاد می شودمفاهیم اخلاقی کودک همانند هوش براساس توالی نامتغیری از مراحل تکامل می یابد.(گلفرانی و اسماعیل،1382)
واقع گرایی دربرابر نسبی گرایی :
پیاژه معتقد است محدودیتهای شناختی کودک تا هشت سالگی باعث می شود که او وجودی بیرونی برای قوانین قائل شودو آنرا غیرقابل تغییربداند. کودک در این سن تفاوتی بین قوانین اخلاقی و فیزیکی نمی شناسدو نمی تواند قوانین اخلاقی را وسیله ای برای پیشبرد اهداف و ارزشهای انسانی به شمارآورد.این نگرش در مورد بزرگسالان، همراه با واقعگرایی اخلای کودک، باعث می شود که قوانین را غیرقابل تغییر و مقدس بداند.
ازاین مرحله به بعد، قضاوت کودک براساس نتیجه اعمال نخواهد بود، بلکه انگیزه انجام دادن عمل در قضاوت اخلاقی مداخله می کند. لورنس کلبرگ نظریه ای در رشد اخلاقی مطرح میکند که شکل تکامل یافته ای از نظر پیاژه در مورد تفاوت بین واقع گرایی و نسبی گرایی اخلاقی است. کلبرگ مانند پیاژه معتقداست که تواناییهای ذهنی و شناختی افراد مراحل رشداخلاقی آنان را تعیین می کند و رشد اخلاقی افراد، حاصل تاثیرمتقابل رشد شناختی آنها با محیط اجتماعی است.(سیف و همکاران، 1381)
شرح حال شخصی:
لورنس کلبرگ، روانشناس امریکایی و استاد مدیر پرورش اخلاقی دانشگاه هاروارد در سال 1927 زاده شد و در برونکسویل نیویورک رشد یافت و وارد آکادمی( آندوور) در ماساچوستز گردید که یک مدرسه متوسط خصوصی برای دانش آموزان باهوش و معمولا ثروتمند بود. وی بیدرنگ به کالج نرفت بلکه در عوض به کمک یهودیان مهاجر شتافت. در آنجا ی در یک کشتی باری قدیمی که پناهندگان وآوارگان را از نقاط مختلف اروپا به خاورمیانه حمل می کرد مهندس دوم شد. سپس در سال 1948 در دانشگاه شیکاگو ثبت نام کرد. در اینجادرآزمونهای ورودی چنان نمرات بالایی بدست آورد که تنها به چند دوره جهت کسب درجه لیسانس خود نیاز داشت. اینکار را نیز در عرض یکسال انجام داد.نخست با این گمان که بهتر است روانشناس بالینی شود.در شیکاگو به کار در رشته روانشناسی ادامه داد. بهرحال بزودی به کارهای پیاژه علاقه مند شد و شروع به مصاحبه با کودکان و نوجوانان در مورد موضوعات اخلاقی نمود. نتیجه آن مصاحبه ها، رساله دکترای او در سال (1958) بود که نخستین تفسیر از تئوری نوین مرحله او محسوب می شود. کلبرگ یک انسان فروتن و بی علاقه به تشریفات و در ضمن یک مدرس واقعی است. او فردی سرشناس در زمینه رشد اخلاقی است، وی به مدت طولانی و به طور عمیق در موردموضوعات گسترده ای در روانشناسی و فلسفه اندیشیده است و در کمک به دیگران جهت درک دانش بسیاری از روانشناسان قدیم همچون روسو،جان دیویی و جیمز، مارک بالدوین کارهای بسیاری انجام داده است. کلبرگ از سال 1962 تا 1968 در دانشگاه شیکاگو به تدریس مشغول بوده است و از سال 1968 نیز در دانشگاه ها رواردبه کار مشغول بوده و پس از آن نیز به عنوان مدیر مرکز پرورش اخلاقی این دانشگاه نائل آمد و در نهایت در سال 1987 فوت نمود. (کرین، ترجمه فدایی، 1382)
لورنس کلبرگ (1969) به شناسایی و گسترش کارپیاژه پرداخت اودر روانشناسی روی رشد اخلاقی کارکرد.وی رشد قضاوت اخلاقی فراتر از سنینی  که پیاژه مطالعه کرد را بررسی کرد و تعیین کرد که فرایندهای رسیدن به رسش اخلاقی طول می کشد و بیشتر تدریجی است نسبت به آنچه پیاژه ارائه داد.(پاور،1989) 
روش مطالعه کلبرگ : 
بین روش مطالعه کلبرگ و پیاژه شباهتهایی وجود دارد کلبرگ همانند پیاژه برای مطالعه رشد اخلاقی کودکان ، داستانهایی اخلاقی تعریف میکرد و از آنها می خواست در این مورد که رفتار شخصیت های داستان ، چرا و تا چه اندازه خطا بوده است پاسخ بدهند. وی با این روش می خواست بداند که استدلال کودکان بر رفتار خطا چگونه است. با وجودی که کلبرگ زیر نظر استادانی با گرایش روانکاوی آموزش دیده بود ولی نظریه شناختی پیاژه را مناسبتر دید. کلبرگ با ارائه تنگناهای اخلاقی در قالب داستان تلاش کرد مراحل جهان مشمول در رشته قضاوت اخلاقی را مشخص نماید و بدین طریق پاسخهای آزاد و چگونگی استدلال و داوری آنان را تجزیه و تحلیل کند.(سیف و همکاران ، 1381 ) 
نمونه اصلی کار کلبرگ در سال 1958 از 72 پسر تشکیل می شد که از خانواده های طبقه متوسط و طبقه پایین در شیکاگو بودند . آنها ده ،سیزده و شانزده ساله بودند . وی سپس به نمونه خود کودکان خردتر ،بزهکاران و پسران و دخترانی از دیگر شهرهای آمریکا و از ممالک دیگر اضافه کرد . کلبرگ داستانهای اخلاقی را برای آزمودنیها تعریف می کرد . آنها باید بین دو کار که با هم تعارض داشت یکی را انتخاب می کردند. معمولا یکی از این دو کار مستلزم اطاعت از قانون، عرف یا مرجع قدرت و دیگری مبتنی بر نیازهای فردی یا نیازهای دیگران است کلبرگ پس از گفتن داستان، از فرد سوال هایی پی در پی (مصاحبه بالینی) می کند، سپس از چگونگی دلایل و استدلال ها یی که آزمودنی برای انتخاب خود ذکر می کند و نیز بر اساس یک روش نمره گذاری مخصوص، رشد اخلاقی آزمودنی و مرحله ای را که او در آن قرار دارد، تعیین میکند. در این روش، محتوای ارزشهای اخلاقی یک آزمودنی مهم نیست بلکه توجه او عمدتا به چگونگی داوری آزمودنیهاست که در قالب استدلال برای انتخابهایشان  درحل موقعیتهای تعارضی بیان می شود، به همین دلیل برای مسائل دشوار اخلاقی که درداستان ها وجوددارد، یک جوامعین یا حتی یک مجموعه معین جواب وجود ندارد، بلکه محقق با گفتن داستانهای اخلاقی برای آزمودنی، جوابهای او را به طور کامل جستجو و بررسی می کند تا جایی که به یک الگوی مشخص در پاسخهای آزمودنی برسد. اینجاست که او می تواند مرحله رشد اخلاقی آزمودنی رامعین کند. مصاحبه گر می خواهد بداند که چرا طرف مصاحبه می اندیشد که هاینز باید ویا نباید دارو را می دزدیده است بر اساس  مصاحبه آنگاه پرسشهای جدیدی به عمل میآید که به درک استدلال کودک یاری میدهد. برای نمونه از کودک پرسیده می شود آیا هاینزحق دزدیدن دارو را داشت؟ آیا وی به حقوق داروساز تجاوز کرده بود و در صورتی که دستگیر میشد قاضی او را باید به چه کیفری محکوم می کرد. یکبار دیگر، توجه اصلی به استدلال پنهان در پس پاسخ هاست. مصاحبه سپس با مطرح کردن داستانهای بیشتر ادامه می یابد تا آنکه نمونه خوبی از اندیشیدن اخلاقی کودک بدست آید. چون کلبرگ پاسخ های گوناگون را در مراحلی دسته بندی کرده بود، تمایل داشت بداند آیا این دسته بندی او قابل اعتماد هست.( ماسن و همكاران، ترجمه ياسايي، 1380) 
او بطور اخص می خواست بداند که آیا دیگران نیز پروتکل ها را به همان روش ارزیابی می کردند. داوران دیگر بطور مستقل نمونه ای از پاسخ ها را ارزیابی می کردند و کلبرگ درجه موافقت همه ارزیابان را محاسبه کرد. این فرآیند قابلیت اعتماد بین ارزیابان خوانده می شود. هرگاه پژوهشگران مصاحبه کلبرگ را بکار ببرند باید قابلیت اعتماد بین ارزیابان را این تنگناهای اخلاقی، کلبرگ شش مرحله در رشد قضاوت اخلاقی مشخص ساخت و در سه سطح اخلاق پیش عرفی، اخلاق عرفی و اخلاق پس عرفی گروه بندی کرد. پاسخ ها بر اساس نیز از پیش کنترل کنند. (کرین، ترجمه فدایی،1382 ) 
روانشناسان آمریکایی، لورنس کلبرگ با تحلیل پاسخ های کودکان به چند نوع از دلایل ارائه شده برای تصمیمات، نمره گذاری می شوند. (براهنی و همکاران ، 1385) 
همبستگی بین قضاوت اخلاقی و رفتار اخلاقی در بهترین حالت ممکن در حد متوسط است و در میان افراد مسن این ارتباط بیشتر است تا در میان افراد جوانتر. (ماسن و همکاران ، ترجمه یاسایی1380)
مراحل کلبرگ رسش را ارائه نمی دهد. یعنی ساختارها و ترتیب های هر مرحله برنامه ژنتیکی و وراثتی را آشکار نمی کنند و مراحلش اجتماعی شدن را ارائه می دهد. منظور این است که عوامل اجتماعی مثل والدین و معلمان  به طور مستقیم اشکال جدید تفکر را اموزش نمی دهند. و تصور آموزش ساختار هر مرحله جدید به خصوص ترتیب محل قرارگرفتن آن مشکل است.(کلبرگ، 1968و1981)
تنگناهای اخلاقی در نظریه کلبرگ
کلبرگ بر اساس این تنگناها هر بار یک مسئله دشوار اخلاقی را مطرح می کند و پس از آن سوالاتی را درباب آن داستان مطرح می کند در ذیل چهار مورد از این تنگناها آورده شده مطلب به طورمستقیم بوده و سعی برآن بوده به روشنی ترجمه شود.
تنگنای اول:
زنی در اروپا به علت بیماری سرطان نزدیک به مرگ بود و طبق گفته پزشکان ، تنها یک دارو می توانست او را از مرگ نجات دهد .این دارو یک نوع رادیوم بود که بتازگی داروسازی آنرا کشف کرده بود . داروساز برای این دارو در حدود 2000 دلار می خواست ، پولی که ده برابر قیمت واقعی آن دارو بود. هاینزشوهر بیمار برای تهیه این مبلغ پیش هر کسی که می شناخت رفت ، اما فقط توانست نیمی از مبلغ درخواست شده را تهیه کند. سرانجام نزد داروساز رفت و از او خواست که یا دارو را ارزانتر بفروشد و یا به او اجازه بدهد که بقیه مبلغ را بعدا بپردازد اما داروساز جواب منفی داد. چون مرد از تهیه مبلغ دارو ناامید شده بود ، به فروشگاه آن داروساز دستبرد زد و آن دارو را برای همسرش دزدید . 
حال سوال می شود که: آیا هاینزباید چنین کاری می کرد؟ این کار او درست بود یا غلط؟ چرا؟ این داستان حاوی دو عمل متناقض است که موجب تعارض اخلاقی می شود. یکی آنکه به لحاظ انسانی قابل قبول نیست که همسر کسی بمیرد در حالی که می توان جلوی آن را گرفت و دیگر آنکه عمل دزدی نیز، یک عمل غیراخلاقی و نادرست است در اینجا آزمودنی در برابر تعارض اخلاقی این داستان، باید انتخاب کند، البته به نظر کلبرگ اینکه چه انتخابی انجام می شود چندان مهم نیست، بلکه پشتوانه و زیربنای استدلال این انتخاب مهم است و معمولا پاسخ های آزمودنی ها بر مبنای انگیزه ها و نیتهای افرادی که درگیر آن مساله اخلاقی خاص بوده اند، بیان می شود و کلبرگ واقعا علاقه ندارد که بداند طرف سوال او جواب آری یا نه را می دهد و فقط به استدلال پنهان و مخفی در پس پاسخ علاقه مند است. (سیف و همکاران ، 1381)
1-آیا هاینز آن دارو را می بایست می دزدید؟
الف:چرا و چرا نه؟
2-آیا واقعا دزدیدن دارو توسط او صحیح یا غلط است؟
الف:چرا درست یا غلط است؟
3-آیا هاینز الزام و تعهدی برای دزدیدن دارو دارد؟
الف: چرا و چرانه؟
4-اگر هاینز همسرش را دوست نداشت، آیا می بایست آن دارو را برای همسرش می دزدید؟ و آیا تفاوت و اختلاف در انچه که هاینز باید انجام می داد و دوست نداشتن همسرش وجود دارد؟
الف: چرا و چرانه؟
5-فرض کنید آن شخص در حال مرگ همسرش نیست و یک فرد  غریبه است.آیا باید هاینز دارو را برای یک فرد غریبه بدزدد؟
الف: چرا چرانه؟
تنگنای دوم:
جو یک پسر چهارده ساله است که دلش می خواهدبه اردو برود.پدرش به قول داد که اگر او پول  برای خودش پس انداز کند در آن صورت  می تواند برود. سپس جو در کار نویسندگی سخت کارکرد تا اینکه 40 دلار که برای اردو برایش تمام می شد و ویکمی بیشتر از آن پس انداز کرد.اما دقیقا قبل از اینکه اردو شروع بشود پدرش عقیده اش را عوض کرد. بعضی از دوستان پدرش تصمیم گرفتند به سفر ویژه ماهیگیری بروندو پدر جو می بایست از قبل مقدار کمی از آن پول را می پرداخت. سپس به جو گفت که به او پول بدهد از اون پولی که جو از راه نویسندگی پس انداز کرده بود. جو نمی خواست از رفتن به اردو منصرف شود. پس او پیش خودش فکر می کند که از دادن پول به پدرش امتناع کند.
1-یا جو نمی باید  آیا جو باید از دادن پول به پدرش امتناع کند؟
الف:چرا و چرانه؟
2-آیا این درست است که پدر جو بگوید که به او پول بدهد؟
الف:چرا و چرانه؟
3-به نظر شما ، مهم ترین چیزی که در این موقعیت یک پدر باید در مورد رابطه اش با پسرش با اهمیت بداندچیست؟
الف:چرا و چرانه؟
4-آیا اون حقیقت دارد که جو آن پول را که د ر این موقعیت مهم است ،خودش بدست آورده؟
چراو چرا نه؟
5-پدربه جو وعده داد که او می تواند به اردو برود،اگر که اوآن مقدار پول را بدست آورد.آیا آن حقیقت دارد که پدر قول ان مورد خیلی مهم را در این موقعیت داده است؟
الف: چرا و چرانه؟
تنگنای سوم:
جودی یک دختر 12 ساله است. مادرش به قول داد که او می تواند به آن کنسرتی که قصد دارد به شهر آنها بیاید برود. اگر که او پول ناهار و جلسات دوره با دوستاش را پس انداز کند یک بلیط بر ای کنسرت می خرد. او ترتیبی داد که 50 دلار قیمت ان بلیط را به علاوه 5 دلار دیگر جمع کند.اما مادرش عقیده اش را عوض کرد و به او گفت که او مجبور است که آن پول را برای لباسهای جدید مدرسه اش خرج کند. جودی ناراحت شد و تصمیم گرفت که به هر طرقی به اون کنسرت برود. او یک بلیط خرید و به مادرش گفت که می تواند 5 دلار جمع کند. در روز شنبه به آن کنسرت رفت و به مادرش گفت که آن روزرا با دوستانش گذرانده است. یک هفته گذشت بدون اینکه مادرش متوجه شود. جودی سپس به خواهر بزرگش لوئیس گفت که او به آن کنسرت رفته و به مادرش دروغ گفته است. لوئیس تعجب کرد از اینکه چرا جودی به مادرش دروغ گفته و آنچه که انجام داده است نگفته است.
1- آیا می بایست لوئیس  به مادرش بگوید که جودی در مورد آن پول دروغ گفته یا اینکه او باید سکوت کند؟
الف: چرا و چرانه؟
2- آیا اهمیت دارد که در مورد کسی که بخوبی نمی شناسید و احتمالا دوباره اورا نمی بینید به قول خود وفادار بمانید؟
الف:چرا و چرا نه؟
 3- به نظر شما مهم ترین چیزی که یک مادر باید در مورد رابطه اش با دخترش با اهمیت بداند چیست؟
الف:چرا و چرا نه؟
4- آیا آن حقیقت دارد که جودی آن پول که در این موقعیت برایش مهم است خودش به دست آورده است؟
الف:چرا و چرا نه؟
5- مادر به جودی وعده داد که او می تواند به آن کنسرت برود اگرکه آن پول را بدست آورد.آیا این حقیقت دارد که مادرش در این موقعیت خیلی مهم، این مورد را وعده داده است؟
الف:چرا و چرا نه؟
تنگنای چهارم:
دو برادر جوان که مشکلات زیادی داشتند با عجله و بطور مخفیانه  شهر را ترک  می کردند و نیاز به پول داشتند. کارل برادر بزرگتریک فروشگاه را شکست و هزار دلار را دزدید. باب برادر دیگر نزد پیرمرد بازنشسته ای  که مشهور به کمک کردن در شهر بود، رفت. باب به پیرمرد گفت که خیلی مریض است و نیازمند هزار دلار برای یک عمل جراحی است.باب از او درخواست کرد که آن پول را به وی قرض دهد و قول داد وقتی بهبودی یافت، آنرا بپردازد. در واقع باب اصلا مریض نبودو به فکر باز پرداختن پول نبود. پیرمرد هم اگرچه نمی دانست که باب حالش خوب است ولی آن پول را قرض داد.  
  1-کدام غلط می باشد؟ دزدیدن کار باب یا دزدیدن کار کارل؟
الف:چرا غلط است؟
2- شما چه فکر می کنید؟ آیا آن فریب دادن پیرمرد اشتباست؟
الف:چرا و چرا نه؟
3- به طور کلی  چرا باید یک وعده و قول وفا شود؟
الف:چرا و چرا نه؟
4- چرا نباید هیچ کسی از فروشگاه دزدی کند؟
الف:چرا و چرا نه؟
5- آیا باید افراد هر کاری که می کنند اطاعت از قانون بکنند؟
الف:چرا و چرا نه؟
لازم به ذكر است كه اين تنگناها از سايت خارجي هاورفرد (Haverford) گرفته شده است و داراي نويسنده نمي باشد و سعي بر آن بوده كه به فارسي روان ترجمه شود. 
مفاهیم مهم در نظریه کلبرگ:
        1- مراحل رشد اخلاقی، ثابت و بدون تغییر است؛ کلبرگ در مطالعات خود به این نتیجه رسید که ترتیب و توالی مراحل شش گانه رشد اخلاقی در فرهنگهای گوناگون، ثابت و بدون تغییراست. به نظر او در طول رشد اخلاقی هر فرد، هیچکدام از این مراحل حذف نمی شود و در عین حال جهش از مراحل پایینتر به مراحل نهایی نیز ممکن نیست. البته ممکن است رشد اخلاقی به سبب تفاوت های فرهنگی و فردی، سریع و یا کند شود، یا اینکه در فرهنگها و افراد مختلف، در رسیدن به بالاترین سطح یا مرحله رشد اخلاقی تفاوت وجود داشته باشد؛ ولی به گمان او، تفکر اخلاقی، الگویی جهانی دارد این الگو با عقیده مذهبی ارتباطی ندارد و در رشد تفکر اخلاقی هیچگونه تفاوتی بین کاتولیکها، پروتستانها، یهودیان، بوداییها، مسلمانها یا منکران وجود خدا نیست. همچنین به نظر او، اگر فردی به سطح بالایی از رشد اخلاقی برسد دیگر به مراحل قبلی باز نمی گردد. کلبرگ بر اساس مطالعاتی که در جوامع مختلف (امریکا، ترکیه، تایوان، یوکاتان و مکزیک) انجام داد نتیجه می گیرد که بیشتر افراد به مراحل بالاتر رشد اخلاقی نمی رسند. مثلا او درباره جامعه امریکا با اظهار تاسف، می گوید که بیشتر آنها در سطح اخلاق قراردادی (مراحل سوم و چهارم ) عمل می کنند و تعداد محدودی از مردم به سطح پس قراردادی (مراحل پنجم و ششم) می رسند. (کرین، ترجمه فدایی، 1382)
2- استدلال و داوریهای اخلاقی با جنبه های شناختی ارتباط دارد؛ هر چند در مورد وجود یا عدم همبستگی مثبت بین بهره هوشی و مراحل رشد اخلاقی توسط کلبرگ یا دیگران مطالعات محدودی بعمل آمده است، در عین حال مراحل رشد اخلاقی کلبرگ بسیار نزدیک به مراحل رشد شناختی پیاژه است. به نظر او، فقط کسانی به آخرین مراحل تفکر عملیات ذهنی رسیده باشند از توانایی انتزاعی لازم برخوردارند تا در سطح سوم رشد اخلاقی قرار گیرند چون بالاترین مرحله رشد اخلاقی (مرحله ششم) مستلزم تنظیم اصول اخلاقی مجرد (مطلق) و پشتیبانی آنهاست تا فرد از محکوم سازی خویش پرهیز کند. کلبرگ گزارش می دهد که کمتر از ده درصد آزمودنی هایش در بالای سن 16 سال ، تفکر بر اساس اصول اخلاقی مجرد را در مساله اخلاقی هانیز به طور روشن از خود نشان داده اند تفکراتی مانند اینکه : (( هاینز بر اساس قانون جامعه ، کار غلطی انجام داده ولی بر پایه قانون طبیعت یا قانون خدا کار داروساز غلط بوده است. )) ( احدي جمهري، 1384) 
3- رشد اخلاقی ، به طبیعت افراد بستگی دارد و تربیت اخلاقی فقط در این چهارچوب بر رشد اخلاقی تاثیر می گذارد . کلبرگ می گوید که هدف اصلی از تربیت اخلاقی باید تحریک رشد طبیعی داوری ها و استعدادهای اخلاقی کودک باشد تا به او اجازه داده شود که از قضاوتهای اخلاقی خودش برای کنترل و هدایت رفتارش خود استفاده کند. به نظر او اینگونه تعریف برای تربیت اخلاقی جاذبیت بیشتری دارد تا اینکه تربیت اخلاقی براساس آموزش قوانین ثابت تعریف شود. کلبرگ بر نقش تاثیرهای متقابل اجتماعی که در برگیرنده فرصتهایی برای پذیرش نقش است، تاکید دارد، بنظر او معیارهای اخلاقی کودکان لزوما از والدین یا همسالان ناشی نمی شود بلکه این معیارها از تاثیر متقابل رشد شناختی کودک با محیط اجتماعی ظاهر می شود و انتقال از یک مرحله رشد اخلاقی به مرحله بعد پیش از آنکه در بردارنده کسب ساده مفاهیم اخلاقی رایج در فرهنگ عمومی مردم باشد، حاوی یک تشخیص شناختی درونی است. البته همانگونه که اشاره شد، کلبرگ محیط اجتماعی را شرط لازم برای رشد اخلاقی می داند؛ زیرا به عقیده او محیط اجتماعی فرصتهای لازم را برای پذیرش نقش در کودکان بوجود می آورد و توانایی های پذیرش نقش را نیز اساس داوری اخلاق می داند. او می گوید که محیطهای اجتماعی محدود و گوشه گیر و یا محیطهای آموزشی بزرگ، برای دانش آموزان ویژگی لازم را برای فراهم آوردن فرصتهای مناسب نقش پذیری بصورت متنوع ندارد. این گونه محیطها باعث می شود که نقشهای اجتماعی نیز، برای افراد به صورت غیرمشخص یا سطحی و ساده تبیین شود. بنابراین می توان پیش بینی کرد که توانایی های پذیرش نقش در اینگونه افراد محدود شود. به نظر کلبرگ آن ساختار شناختی که در نظم و انضباط پدر و مادر وجود دارد، هم در داوریهای اخلاقی و هم در رفتار اخلاقی کودکان تاثیر می گذارد .(ماسن و همکاران ، ترجمه یاسایی،1380)
همچنین بین مراحل رشد اخلاقی والدین و مراحل رشد اخلاقی پسران همبستگی مثبت وجود دارد که بین دختران و والدین آنها مشاهده نشده است. به نظروی بین رفتار اخلاقی و داوری (استدلال) اخلاقی لزوما ارتباطی نیست؛ اطلاع و آگاهی از میزان رشد داوریهای اخلاقی یا اینکه کودک در چه مرحله ای از استدلال اخلاقی است. بیشتر رفتارهای کودک آنی هستند و همیشه اینطور نیست که رفتارهای اخلاقی از طریق استدلال یا تفکر سنجیده و حساب شده، هدایت شود. مثلا کودکی که در مرحله سوم رشد اخلاقی (اخلاق پسرخوب، دخترخوب بودن) قرار دارد که قاعدتا به دنبال تصویب و موافقت والدین خود است و می خواهد موافقت آنها راهمواره حفظ کند. هنگامی که برادرکوچکترش اسباب بازی مورد علاقه او را میشکند، ممکن است حتی در حضور والدین خود به برادرش لگد بزند، بنابراین با این عمل، نارضایتی و عدم موافقت والدین خود را به وجود می آورد. حتی ممکن است بعدا کودک بتواند استدلال رشدیافته ای را برای آن عمل خود بیان کند و چنین توجیه کند که رفتارش غلط بوده است، زیرا در آن لحظه نمی دانسته چه کاری انجام می دهد. البته کلبرگ در مورد بزرگسالان می گوید برخی دلایل نشان می دهد که ارتباط نزدیکی بین داوریهای اخلاقی و رفتار اخلاقی آنها وجود دارد. مطالعات تجربی در مورد تقلب کردن، در آزمودنیهای بزرگسالان نشان می دهد که احتمال تقلب در آزمودنیهایی که در سطح بالایی از رشد اخلاقی قرار دارند در مقایسه با آنهایی که در سطوح پایین تر قرار دارند، کمتر است. کلبرگ در سال 1965 مقیاس داوری اخلاقی خویش را به دانشجویانی که در آزمایشهای اطاعت از قدرت میلگرام شرکت کرده بودند، ارائه داد. او به این نتیجه رسید که بیشتر آزمودنیهایی که در سطوح پایین تر رشد اخلاقی قرار داشتند به این دستورها تن دادند و آزمایش را تا آخر دنبال کردند و برعکس بیشتر آزمودنیهایی که در مرحله ششم قضاوت اخلاقی قرار داشتند یا حداقل از برخی استدلال های مربوط به این مرحله استفاده کرده بودند، ضمن خودداری از ادامه آزمایش و تسلیم شدن در برابر دستورهای آزمایشگر، آزمایش را ترک کردند. (سیف و همکاران، 381) 
مفهوم رشد اخلاقی در نظر کلبرگ : 
کلبرگ معتقد است که میان تحول شناختی و رشد اخلاقی رابطه ای تنگاتنگ وجود دارد و به همین علت، او از روشی مشابه مصاحبه بالینی پیاژه استفاده کرد و سرانجام، به نظریه ای رسید که بعضی از فرض های آن به فرض های نظریه پیاژه شباهت دارد. لورنس کلبرگ نیز همانند فروید، اریکسون و پیاژه، رشد اخلاقی را بیشتر یک تحول کیفی قلمداد کرده و برای آن مراحل خاصی قائل شده است. او مدعی است که این مراحل همگانی است و رسیدن به هر مرحله مستلزم عبور موفقیت آمیز از مراحل قبلی است . طبیعتا عده ای هیچگاه به مراحل عالی قضاوت اخلاقی نمی رسند. در ضمن کلبرگ کودک را موجودی فعال میبیند که تاحدود زیادی ابتکارعمل را بدست دارد. از آنجا که کودک با استفاده ازتواناییهای وسیع شناختی خود به قضاوت های اخلاقی می پردازد. کلبرگ کودک را فیلسوف اخلاق 8  نیز مینامد. (احدی وجمهری، 1384)
مرد محوری بودن نظریه کلبرگ: 
اگرچه نظریه رشد اخلاقی کلبرگ بیش از نظریه پیاژه مورد حمایت قرارگرفته است، اما یک نقطه ضعف نظریه اش این است که بخش اعظم مطالعات کلبرگ که طی آن مراحل مذبوراستخراج شده اند، اساسا بر مطالعه زندگی مردان مبتنی بوده است. گیلیگان (Gilligan) برجسته ترین سخنگوی جامعه پیروان حقوق زن در انتقادخودبه کلبرگ (1957) اظهارنمودکه تجربیات اخلاقی زنان و مردان ممکن است به شکل گیری ساختارو توالی متفاوتی از رشد اخلاقی منجرشود. طبق نظر گیلیگان جهت گیری مردان بیشتربرمفاهیم عدالت و حقیقت است، در حالیکه زنان به مفاهیم تعهد و مسئولیت پذیری و مراقبت علاقه بندی دارندو بیشتراز مردان به روابط بین فردی اهمیت می دهند.(گلفرانی و اسماعیل،1382)
سیستم نمره گذاری کلبرگ به نفع مردان تبعیض قائل می شودزیرا نمره بالا در بلوغ اخلاقی بستگی دارد به جهت گیری به سمت عدالت که در اجتماعی شدن مردان برآن تاکید می شودکه در حقیقت نمره مردان در معماهای اخلاقی بالاتر از زنان نیست.(ماسن و همکاران،ترجمه یاسایی،1380)
کلبرگ، استاد گیلیگان معتقد بود مردان مستعدند دست کم تا مرحله پنجم این نردبان، یعنی تا موقعیت حقوقی قرارداد اجتماعی بالا روند در حالیکه زنان در مرحله سوم این نردبان ، یعنی در موقعیت دخترخوب، پسر خوب که در بین افراد مشابه است، توقف می کنند.گیلیگان با تردید در اینکه زنان به هر نحوی پایین تر از مردان در اخلاق باشند،این فرض را مطرح کردکه اگر زنان در معیارکلبرگ ، ضعیف عمل کرده اند، فقط به این دلیل است که این معیار طوری اندازه گیری شده بود تا مردان را بسنجد نه آنکه رشد اخلاقی را اندازه بگیرد. دین لحاظ، او آنرا معیاری نامناسب برای قضاوت درباره رشد اخلاقی زنان معرفی کرد. 
وجود اصول اخلاقی:
لورنس کلبرگ به مطالعه رشد خصوصیات و قضاوت اخلاقی براساس آزمایش برروی 75 پسرکه ازاوایل نوجوانی تا بزرگسالی قرارداشتند، پرداخت. اولین فرض در شیوه کلبرگ این بوده که تمام انسانها، حتی کودکان خردسال فیلسوف های اخلاقی هستند و کودک قوانین مخصوص به خود را دارد. اگر کودک تعدادی از قالبهای ثابت اخلاقی مورد نظر بزرگسالان را تکرار کند، بیشتر والدین فکر می کنند که معیارهای والدین شان را آموخته یا درونی کرده است.
پس کودکان دارای معیارهای فراوانی هستندکه ظاهرا و مستقیما از هیچ کدام از والدین یا همسالان و معلمان نیست.  کلبرگ اولین عمل اخلاقی درونی شده واقعی فرزندش را توصیف می کند، این عمل در سن 4 سالگی پیش آمد. در آن زمان پسرش به نهضت صلجویان و گیاهخواران پیوست و از خوردن گوشت امتناع کردو گفت ((کشتن حیوانات عمل بدی است)) واضح است که طرزتلقی این پسرنسبت به کشتن، یک قاعده فرهنگی چون ((تونخواهی کشت)) نیست بلکه همدلی آنی و طبیعی برای موجودات زنده دیگر است. همچنین گرایش او به تنبیه نتیجه درون فکنی تنبیه های والدین نیست بلکه برمبنای این اصل طبیعی و ابتدایی است. که یک عمل بد باید با عمل بددیگرپاسخ داده شود.(آرونفریدوهمکاران،ترجمه رحمانیان،1378)